انتهای بازی
تمام بازی ها همینطور تن به انتها می دهند
من می روم !
تو دست تکان می دهی درحالی که به اندازه ی قایق های کاغذی ات
از ذهن به طوفان نشسته ی دریا بی خبری
و فاصله چمدان هایم را بیش تر از پاهایم به رسمیت می شناسد
که دو قدم مانده به خط پایان
بین عاصی شدن
و عصا شدن
لنگ می زند ...
+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|