خیال
مانده ام در تاریکی شب
آشیان گرفته ام در تاریکی شب
و تاب دیدن روز را ندارم ...
این مرد خود پرست
این دیو ، این رها شده از بند
مست مست
ایستاده رو به روی من و
خیره در منست
گفتم به خویشتن
آیا توان رستنم از این نگاه هست ؟
مشتی زدم به سینه ی او
ناگهان دریغ
آئینه ی تمام قد رو به رو شکست !!!

+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|
سروران !