بوی پائیز
سلام ، بی مقدمه بگویم که روز عجیبی پشت سر گذاشته ام
بدبیاری پشت بدبیاری !
امروز به هر کوچه ای قدم گذاشتم بن بست بود
تندبادی ، همه گلدان های خاطره را شکست
دلم ترک برداشت
حتی اولین واژه ی عاشقانه ای که از ذهنم می چکد ،
خون گریه می کند و موجی از آه به راه می افتد
کم کم دارم فکر میکنم همه چیز در هق هق شبانه خلاصه می شود
و لرزش شانه هایی که زیر بار منطق ماه کم می آوردند
تنها نام تو می تواند تسلای این دل پرتلاطم باشد !
مرا ببخش اگر بغض نگاهم را به طرف تو نشانه رفتم
مرا ببخش اگر بر گونه های تابستانی ات جاری شدم
با مرام ترین !
چشم های من به ندیدن عادت نمی کنند
از فاصله ها بیزارم
نیم نگاهی برایم بفرست تا آواز قناری بی جفت ، در رگ های این درخت خسته جریان یابد
امشب که به خواب هایم قدم می گذاری ،
بر کابوس تنهایی ام کبریت بکش !
+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|