هر روز

هر روز صبح با نام تو آغاز میشوم 

تویی که وقتی پلک باز میکنی ، زندگی جریان می یابد

انگار تو زودتر از همه بیدار میشوی و به ماه و ستاره ها می گویی که وقت خواب است 

خورشید را بیدار میکنی که بدرخشد

به پرنده می سپاری که شعر بخواند و به نسیم نهیب می زنی که آرام از کوچه های دل بگذرد

چه بگویم ! گاهی احساس میکنم که ناتوان شده ام 

نگو ، نه !

آیا کسی که نتواند تمام حرف های دلش را برایت بگوید ناتوان نیست ؟

چقدر سنگین شده ام از حرفهایی که در گلویم روییده شده ولی اجازه نمو نداشته اند ! 

شاید روزی که حرف های دلم جاری شوند درختان به رقص بیایند و پرنده ها سمفونی زیبای خود را سر دهند

آن روز گلهای محمدی از هم سبقت می گیرند تا آنها را بچینم و به تو هدیه دهم

چه اتفاق جالبی ! 

من و تو در یک چیز با هم مشترکیم ، اشک ! 

اشک هایی که صادقانه نثار همدیگر می کردیم ...

راستی آیا میشود کسی را که روزی سر بر شانه های دلش گریسته ای از یاد ببری ؟

و من خوب میدانم که مرگ هم نمی تواند نام بلند تو را از لبهای من پاک کند ...



خدایا شکرت !


پسر های عزیزم ، برهان جان و سبحان کوچولو تولدتون مبارک !

دوستت دارم

دوستت دارم ...

با تمام فرشته های لمیده به شانه ات

که جای مرا بر تو تنگ می کنند

کاری بکن !

مبادا با هر آنچه از آسمان ارث برده ای

زمینی ترین خواستن هایم را

به خود نیاوری ...


من عاشق همه ام !

من وقتي خوب اطرافم را نگاه مي كنم مي بينم همه را و همه چيز را دوست دارم آن وقت هست كه آرام ميشوم ميتوانم اشتباه ديگران را نبينم يا اگر از آنها ناراحت شدم خیلی زود ببخشم ! از وسايلم خوب استفاده كنم و مواظبشان باشم و دوستشان داشته باشم ...

ميدانيد همه ي ما را يك خدا آفريده و به همه ي ما يك خدا توجه دارد ! اين خيلي عالي است يعني ما هر طور فكر كنيم به نوعی به هم نزديك و وابسته ايم پس بايد با هم باشيم و همديگر را دوست داشته باشيم . در كنار هم باشيم و كينه ها را دور بريزيم و عشق را جایگزینش کنیم . ببخشيم تا بخشيده شویم ...

وقتي علم هم ثابت كرده است كه هر چيز که در طبيعت وجود دارد مشغول به تسبيح و ستایش بوده و ذكر ميگویند حتي آنهايي كه بي جان هستند چطور آدم ميتواند بي تفاوت باشد و اطرافیانش را دوست نداشته باشد . موضوع شهادت آب را شنيده اید ؟ خيلي شگفت انگيز و جالب و مهم است . وقتي ما ميتوانيم آنقدر نيروي مثبت به اطرافيان بدهيم و تاثيرگذار باشيم پس چرا از نيروهاي منفي استفاده كنيم . من هميشه سعي ميكنم مثبت ببينم و عشق بدهم و عشق بگيرم ...

خدا هم بنده هايي را دوست دارد كه با ديگر بنده هایش مهربان باشند و به هم كمك كنند

بيايید به همديگر عشق بورزيم و عاشق هم باشيم و خوشحال و با آرامش زندگي كنيم

بيايید همه را دوست بداريم و اشتباهات همديگر را زود ببخشيم و راحت باشيم

بيايید وقتي دعا ميكنيم همه را دعا كنيم و گنهكارها و كساني كه در اشتباه هستند بيشتر دعا كنيم

بيايید عاشق همه كس و همه چيز باشيم ! آنوقت مي بينيم چه قدر در خوشبختی هستيم و چطور زندگي ميكنيم ...


انــا لـلــــه وانــا الـیـــه الـراجعــونــــ

دوستان اشرف السادات ( معتکف ) نویسنده وبلاگ " http://kelemanc.blogfa.com  - دیدگانم را به آسمان میدوزم به امید برکت " دوشنبه بیست و سوم بهمن به دیدار خداوند و دیار حق شتافت ...

قربونت برم اشرف جان ، دوست عزیز و خواهر دردمندم
قربون زخم هات برم
قربون تنهایی هات برم
قربون بی کسی هات برم
خوشحالم و مطمئنم که بخشیده شدی و به ملکوت پیوستی !
روحت همیشه شاد و غریق نور و رحمت پروردگار ...
شما باید حلالم کنی !
خیلی تو کارهات دخالت و فضولی کردم
خواهش می کنم منو ببخش !
نمیدونم حالا سید با چه رویی میاد سراغت ، سر خاکت !!!
سید این همه بی وفایی برای چی ، بخاطر چی ؟ تو که میدونستی اشرف داره میمیره و فرصتی نداره ! چرا تنهاش گذاشتی ؟ اشرف که عاشقت بود و جز تو کسی رو نداشت ! چطور تونستی در حال بیماری ترکش کنی ؟
اشرف السادات خوبم حتما حالا کنار خانم زهرا (س) و مادر جون دیگه تو آرامش و راحتی هستی ...
انشاءالله خداوند عوض تمامی درد و رنج هایت رو با خیر و رحمتش جبران خواهد کرد ...
وقتی شنیدم میخوای مادر بشی چقدر ذوق کردم ولی چه زود این شیمی درمانی لعنتی همه چیز رو خراب کرد !!!

خداوند بیامرزدت و تمامی گناهانت را ببخشاید ...

دوستان امروز دیگه نمیتونم کامنت ارسال کنم ، ببخشید !


عزیزم !

از نداشته هایت بگو ...

که از تو ، به جان داشته هایم بیافتم

دست به کمر که می بری خستگی هایت را

تا آخرین نفس خم می شوم

دست به گریبان خودم می برم

و سهمت را از تمام اعتقاداتم طلب می کنم

اینهمه مار که در آستینم زخم می زنند

برای تو هم که شده باید عصا شوند ...


هاله انسان

دانشمندان دریافتند که جسم انسانی با میدانی از نور احاطه شده که در فارسی از آن به هاله انسانی تعبیر می شود و در انگلیسی از آن به (اورا) یاد می شود. نقاشی هاله ای از نور سپید در اطراف پیامبران و اولیای الهی نیز برخاسته از این واقعیت است .

در فصل هفدهم کتاب مرصاد العباد با عنوان مشاهدات انوار و مراتب آن می خوانیم: و اما الوان انوار در هر مقام آن انوار که مشاهده افتد، رنگی دیگر دارد بر حسب آن مقام. چنان که در مقام لوامگی نفس ، نوری ازرق پدید آید و چون ظلمت نفس کم تر شود و نور روح زیادت گردد ، نوری سرخ مشاهده شود و چون نور روح غلبه گیرد نوری زرد پدید آید و چون ظلمت نفس نماند نوری سفید پدید آید و چون نور روح با صفای دل امتزاج گیرد ، نوری سبز پدید آید و چون دل تمام صافی شود نوری چون نور خورشید با شعاع پدید آید.

رنگ هاله انسانی برخاسته از طیف نور سفید است یعنی یکی از رنگ های رنگین کمان از قرمز تا بنفش . همه رنگ ها در هاله کم و بیش وجود دارند ولی یکی از رنگ ها غالب است که رنگ اصلی هاله است . رنگ های مختلف هاله نشان دهنده خصوصیات مختلف انسانی هستند.

شواهد علمی نشان می دهد که هاله افراد معمولی یک رنگ شفاف یا آبی مایل به بنفش دارد که ضخامت حدود نیم تا سه سانتی متر از سطح پوست به خارج امتداد دارد. احساسات منفی می توانند رنگ هاله را تغییر دهند؛ مثلا خشم می تواند رنگ قرمز کدر به هاله دهد. در مقابل ترس باعث ایجاد رنگ سفید مایل به خاکستری و حسادت منجر به رنگ سبز لجنی در هاله می شود. غم و اندوه معمولا با رنگ خاکستری تیره در هاله مشخص است. مصرف مواد مخدر و الکل می توانند رنگ طبیعی هاله را مخدوش کنند و باعث تیرگی و کدورت آن شوند . دیدن این رنگ ها شاید تاکنون محدود به روشن بینان و افرادی بود که در این زمینه استعداد داشتند ولی در حال حاضر با وجود فناوری هایی مثل دوربین کرلیان قابل ثبت هستند. فیزیکدان لهستانی یاکوب یودیکو ناریکویچ برنده جایزه نوبل پیش از انقلاب روسیه 1917 موفق به ابداع عکاسی با استفاده از شارژ الکتریکی با ولتاژ و بسامد بالا به جای نور شد و توانست از انرژی و نور برخاسته از موجودات زنده عکس تهیه کند. سال 1939 سیمون کرلیان روش عکس برداری یاکوب را ادامه داد که منجر به ساخت دروبین ها و عینک هایی به نام کرلیان شد که با آن می توان هاله انرژی و حرارت موجودات زنده از جمله انسان را مشاهده کرد. وی اتفاقی متوجه شد که اگر یک شیئ در مقابل میدان الکتریکی با ولتاژ بالا قرار گیرد، تصویری از آن تشکیل می شود. این تصویر شبیه یک هاله رنگی است و کرلیان ادعا می کرد تصویری از هاله انسانی است که اطراف هر موجود زنده وجود دارد. او تصاویری با دروبین خود گرفت که این تصاویر تهیه شده تا سال 1960 به صورت محرمانه در شوروی سابق نگهداری می شد.

به هر حال هر جسمی اعم از زنده و غیر زنده دارای نوعی میدان انرژی در اطراف خود است که البته آزمایش نشان می دهد که این انرژی در اطراف موجود زنده بیشتر است.

در نوشته های کارلوس کاستاندا از این مسایل بسیار می توان یافت. در کتب عرفانی و صوفیان بلکه حتی در روایات می توان نشانه هایی از تاثیر سنگ ها در انسان و هاله او یافت. پوشیدن زر برای زنان و حرمت آن برای مردان و نیز استحباب پوشش نقره برای مردان به تاثیر گذاری این اشیا بر انسان ارتباط داده شده است.

به هرحال این هاله و انرژی تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی به شکل و رنگ های متنوع و متعددی در می آید . در آزمایشی به گیاهی ماده سمی تزریق شده و از هاله آن پیش و پس از تزریق عکس بردای شد. در اثر تزریق ماده سمی ، هاله انرژی گیاه شروع به تغییر کرد و پس از 48 ساعت تغییرات فیزیکی گیاه نیز آغاز و گیاه پژمرده شد.

عوامل تاثیر گذار بر هاله انسانی عبارتند از دعا ، زمزمه با اذکار مقدس ، صداهای ناهنجار و مانند آن . تاثیر مخرب برخی از شب ها مانند ماه در عقرب بودن و یا سنگ های مختلف چون زر و سیم و عقیق نشان می دهد که برخی از آن ها برای انسان و هاله نورانی مفید و یا مخرب است.

حتی تفکر دیگران درباره انسان و یا نوع نفکر آدمی مثل حسادت و کینه و خشم نیز در این هاله تاثیر می گذارد.


ادامه نوشته

همسر عزیز و فرشته ی زیبای من ، سالگرد ازدواجمان مبارک !

امروز بهترین روز زندگی من است

امروز روزی است که تو به زندگی من آمدی

و آن را تبدیل به یک باغ بهشتی کردی

زندگی من تبدیل به یک گلستان شد

که عطر آن همیشه موجب گسترش زیبایی و شادی است

عروسی در آسمان ها انجام می شود

برای یک  زندگی آسمانی و تو رویاهای من را برآورده ساختی



تو همه ی عشق و علاقه ی من به زندگی هستی

تو گنج و برکت زندگی من هستی

تو یک مادر خوب برای بچه هایمان هستی

من در مورد عشق خیلی شنیده بودم

اما توعشق واقعی را به من نشان دادی

من در مورد مراقبت شنیده بودم

اما تو به من مراقبت از زندگی را نشان دادی

چند سال قبل در چنین روزی

تو به زندگی من مثل یک غریبه وارد شدی

اما بعد تبدیل به بخشی از وجود من شدی

همانند نفس هایم به من زندگی بخشیدی



تو را خداوند به من هدیه داد

بقیه زندگی من متعلق به توست

و هر لحظه ی آن را گرامی خواهم داشت

تا وقتی که آخرین نفس هایم را استشمام کنم

من خیلی خوشحالم که تو را انتخاب کرده ام

من سالگرد پیوندمان را به شریک عمر خود از صمیم قلب تبریک می گویم

تو همیشه ملکه ی دوست داشتنی و جذاب من خواهی بود

و من آرزو می کنم که به یک پایان خوش در کنارت برسم

احساس محبت و گرمای عشقت همیشه تا پایان راه سیرابم خواهد نمود ...


 

ملافه ؟

قرص خوردم تو را بخوابانم

قرص خوردم که در تو تب نکنم

چشم بستم که عمق فاجعه را

زیر پاشویه ها وجب نکنم

چشم بستم ، که دست برداری

من جنونم ، تبم ، خطر دارم

به جهنم ملافه ام مرگ است

به جهنم که بی پرستارم

ارتفاع تو را پریدم تا

دست از این پای خسته بردارم

به جهنم که دیگر از فردا

برگ ترحیم روی دیوارم

قرص خوردم تو را و در آتش

تاب می دادم استخوانم را

باز کن ! شیر گاز هم بِدَرَد

لاشه ی مانده از جهانم را 


!!!

روزنامه ها که سهل است

حقایق را از دهان جاسوس پرور موش ها پس می گیرم

به تمام قاصدک ها مسیرت را اشتباه می دهم

و کلاغ ها را دست به سر می کنم

هرجا که می روند

از مارهای سیاهی بگویند که تاب موهایت را ندارند

و مرا در مرموزترین مرزهای تنت شایعه کنند

باید آسمان را بترسانم حوالی بکر سرزمین پیراهنت

آفتابی نشود ...

باد را بترسانم هوای در تو پیچیدن نکند

باید دنیا را یک قدمی آغوشت

منصرف کنم از لمس !!!



چه زیباست !

چه زیباست بخاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن

و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن

ای کاش میدانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست

دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا را داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت !


روز اخلاق و مهرورزی

میلاد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

مبارک باد !



بی کسی

بی کسی زخم نیست که به زور چسب انکارش کنی

اشک نیست که توی کمد ببری

تفکرت نیست که زیر فحش ها جان کندنش را ببینی

بی کسی گاهی آنقدر حقیقت دارد

که بیش تر از اسمت بوی شناسنامه ات را می دهد

قبل از چروک ها لبخندت را تعریف می کند

و زود تر از تمام خود باوری هایت

می فهمی شعری شده ای

که به قواره ی هیچ کتابی نمی نشیند

تابلویی که در اسباب کشی ها جا مانده است

یا عتیقه ای که هیچ موزه ای به رسمیت نمی شناسندش

منتظر باش ! روزی بین آدم ها

با غریبه ای از خودت مواجه می شوی

که آشنا تر از آن است که به جا بیاوری ...



آرامش

بید مجنون زیر بال خود پناهم داده بود !

در حریم خلوتی جان بخش راهم داده بود

تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید !

مسندی والاتر از ایوان شاهم داده بود

شاه بودم ! بر سر آن تخت شاه وقت خویش

یک چمن گل تا افق جای سپاهم داده بود

چتر گردون سجده ها بر سایبانم برده بود

عطر پیچک بوسه ها بر پیشگاهم داده بود !

آسمان دریای آبی

ابر ها قو های مست

شوق یک دریا تماشا بر نگاهم داده بود ...

آه ! ای آرامش جاوید !

کی آیی به دست ؟

آسمان یک لحظه حالی دل بخواهم داده بود ...


گاهی

گاهی دنیا را با تمام سوالات دست نیافته

و واقعیات از دهن افتاده اش به سخره می گیرم

تفکرم را زیر شعبده باز ترین کلاهم پنهان می کنم

که چشمش به جنونم نیافتد

انگشتم را کلتی می کنم با هفت گلوله ی تازه نفس

می گذارم روی شقیقه و تا جان دارم شلیک می کنم

و به خودم قول می دهم

کلاهم را که بردارم سرب ها

به تمام اعتقاداتم رسوخ کرده باشند ...


احسان

بر اثر آواز در ، روان گشتم تا بدانم کیست که در این باد و باران در کلبه ی من همی کوبد .

نیمه شب بود ، باد خشمناک می غرید و ابر مظلومانه می گریست .

او را گفتم : نام خویش بگوی ، کیستی که من تو را نشناسم ؟

پاسخ داد : مسکینی هستم و مسکینان را نامی خوشتر از بینوا نیست .

اکنون که از سرما جانم به لب رسیده است ، ای صاحب خانه از تو امید احسان دارم ...

گفتمش : صفا آوردی ای مسکین ، به درون آی ، باشد که از رنج سرما برهی !

و چون به درون آمد کاسه ای شیر به دستش دادم . پس آن گاه پیرهنی بیاوردم و پیش رویش نهادم

و به او گفتم : از جامه ات آب می چکد . برخیز و برکن تا به آتشش بخشکانیم ...

پس تکمه ی لباس وی بگشادم و پیراهن پر از سوراخش را از تن به در کردم .

هیمه ای چند بر آتش افزودم و جامه ی تار و پود از هو گسیخته را که بر رنگ آبی بود بر نیمکت آویختم .

از میان سوراخ های فراوان و ریز و درشت پیراهن او شعله ی آتش فروزان آنچنان می نمود که بر آسمانی آبی رنگ اختران بیشمار جلوه می کنند !

...

نیمه شب به خواب اندر فرشته ای را دیدم که سر به گوشم نهاده بود و می گفت :

تو به این احسان که به بینوایی روا داشتی از سوال ایزد به روز حشر برستی !

صدقه بدهید و احسان کنید زیرا ابر صدقه است که ژاله ی رحمت می بارد ...