برادران و خواهرانم سلام
و از این همه لطف و توجه تک تک شما عزیزان بینهایت سپاسگزارم
همچنان درگیر تغییرات شغلی هستم و به زودی در خدمت همه ی سرورانم خواهم بود
متشکرم و شادمان که سرورانی چون شما دارم !
عطر عشق شما همواره در خانه ی دلم جاریست ...
و از این همه لطف و توجه تک تک شما عزیزان بینهایت سپاسگزارم
همچنان درگیر تغییرات شغلی هستم و به زودی در خدمت همه ی سرورانم خواهم بود
متشکرم و شادمان که سرورانی چون شما دارم !
عطر عشق شما همواره در خانه ی دلم جاریست ...
صبحی که خود سلام عاشقانه ایست که از کوچه باغ منتهی به نگاه تو گذشته است
و همچون اشکی ست که از چشم عاشقی دلتنگ ، بر پیراهن شب چکیده است
باور کن دیگر نه امیدی به این ابرها که عمرشان رو به زوال است دارم
و نه دل به لالایی ماه بسته ام که چون زنی کهنسال اشک گلهای داودی را درآورده است
این را ولی فراموش نکن که آه این ستاره ها دامن این شبهای گم شده در مه را خواهد گرفت
عزیزترینم !
در گوش این قاصدک ها چیزی بگو تا در گذر از دشتها ، آواز عشق در نی لبک چوپانها جاری کنند
شعری بخوان تا همه وجودم شور غزل های حافظ را بگیرد ...

سلام بر تو و این عاشقانه هایم که مثل کبوترانی یتیم سر بر شانه های هم گذاشته اند !
امروز فهمیدم که در عاشقی از یک پروانه کوچک هم کمترم
از یک گیاه که در گلدان خیالم روییده
یا حتی از یک جیرجیرک که آوازهای عاشقانه اش ماه را به رقص درآورده است
امروز از گفتگوی یک کلاغ با کاج پیر فهمیدم که عاشقی چیزی فراتر از این حرفاست
و من راه زیادی در پیش دارم
کاش هنگام وزش طوفان دلتنگی ، مثل یک درخت ، صبور بودم و دم نمی زدم ...
این روزها که از همه سایه ها و آدمهای رنگی ، دلم به درد آمده است
تنها به پنجره ی آسمان که عطر آرامش تو را می پراکند چشم دوخته ام !
این شبهای انتظار بی حضور تو هیچ لطفی ندارند ...



اما هذیان های یک عاشق هم می تواند خواندنی باشد
دستم از همه جا کوتاه است
همه شمعها به خواب رفته اند
تنها نبض این ساعت کهنه در حال تپیدن است ، که آن هم هر لحظه رو به زوال است
امشب حتی دستم به ضریح نگاهت نمی رسد
تنها می توانم پنجره ای را تصور کنم که رو به نگاه تو باز می شود
کاش لااقل می آمدی و از پشت این شیشه های مه گرفته تنها دستی تکان می دادی !
امشب سخت به شانه های تو نیازمندم زیرا که همه ابرهای دلتنگیم میل از خود رها شدن دارند
خودت که بهتر می دانی ، تحمل این همه انتظار ، در عین زیبایی ، کشنده است
باور کن از اینکه هنوز هم بی حضور تو به این مسقف کوتاه چشم دوخته ام و نفس می کشم تعجب می کنم ...
یادآوری آن اشکها و خواهشها و آن سلام بی خدانگهدار ، روزی هزار بار دلم را خراش می دهد
هنوز هم تب دارم !
پلک حضورت را باز کن و لبخندی بزن تا بهار در کوچه های حیرت زده خاموشم جاری شود
همه ترانه ها و شکوفه ها انتظار حضورت را می کشند ...


بزرگواران سلام
خواهش میکنم مواظب این عزیزان هکر باشید !
من چند روزی درگیر بودم
وبلاگ و ایمیلم را هک کرده بودند و به هیچ چیز دسترسی نداشتم
خیلی کلافه و سردرگم بودم که دوست هکر تماس گرفت و درخواستش را داد
و پس از موافقت و اجرای آن ، وب و ایمیلم را برگرداند
لطفا ایمیل خصوصی تان را با ایمیل عمومی مشترک نکنید
و بصورت دوره ای رمز پنل مدیریت وب و ایمیل را تغییر دهید
از مطالب و لینک دوستان هم پشتیبان بگیرید
عاشق و ارادتمند همه ی شما ، متشکرم ...