نوروز بایرامیز مبارک !

ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها

ای تدبیر کننده روز و شب

ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر

حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما ...



سین‌های باستانی متداول سفره هفت سین


سبزه - نماد نوزایی و تولد دوباره
سیب - نماد زیبایی و تندرستی
سمنو - نماد فراوانی و برکت
سیر - نماد درمان یا طب
سنجد - نماد عشق
سکه - نماد دارایی
سرکه - نماد شکیبایی و عمر
سماق - نماد (رنگ) طلوع خورشید 

 

ویژگی های هفت سین :

پارسی باشد

با بند واژه‌ی «س» آغاز شود

ریشه‌ی گیاهی داشته باشد

خوردنی باشد

اسم مرکب نباشد

برای بدن سودمند باشد 

 

دیگر اقلام هفت سین :

کتاب و معمولا قرآن کریم

آینه و شمعدان

ماهی قرمز

تخم مرغ رنگی

کاسه ای آب که چیزی در آن معلق باشد

شیرینی و آجیل و شکلات

گل ترجیحا گل نرگس ، سوسن یا سنبل


گزیده ای از منشور پارسوماش کوروش هخامنش (2)

تمام شد!
تسليم ‌شدگان را خواهم بخشيد
خشم ‌آوران خاموش را خواهم بخشيد
خستگان را شفا خواهم داد
و عدالت خواهم آورد
پس شما شکست ‌خوردگان
به خانه‌های خويش بازگرديد
دانايی و محبت را به ياد آوريد
منزلت عزيز آدمی را به ياد آوريد
من خشنودی بی ‌پايان خداوندم
برای کشتن و کينه ‌توزی نيامده‌ام
فرمانروايی که همدل مردمان خويش نباشد
سيه ‌روزتر از هميشه سرنگون خواهد شد ...

پس از قول من بگوييد
به جباران اين جهان بگوييد
که از ظلمت خويش حتی پلاس پاره ‌ای به گور نخواهيد برد ...
به آن‌ها بگوييد
که از گرده‌ ی کبود تازيانه فرو شويد
ورنه عطر هوا حتی با شما همدلی نخواهد کرد

هشدارتان می‌دهم:
او که به کشتن آزادی بيايد
هرگز از هوای اهورا خوشبو نخواهد شد
بخشوده نخواهد شد
بزرگ نخواهد شد
اين سخن من است
من پسر ماندانا و کمبوجيه
که جهان را به جانب عدالت و آزادی فرا خوانده‌ ام
که انسان را به جانب آرامش و اعتماد فرا خوانده‌ ام...

پس فرمان دادم تا صخره‌های سهمگين را
از مقابل گام‌ های خستگان بردارند
رودها را روانه کنند
جلگه‌ها را بيارايند
پرندگان در آزادی و آدمی به آسودگی شود
من ،‌ کوروش هخامنش
فرمان دادم که بر مردمان ملال مرود
زيرا ملال مردمان ملال من است
زيرا شادمانی مردم شادمانی من است

من پيام ‌آور اميد و شادمانی را دوست می ‌دارم
پيروزی باد بر سکون سايه را دوست می ‌دارم
وزيدن زنده ‌ی گندم ‌زاران را دوست می ‌دارم
خنياگران و گهواره‌ بانان را دوست می ‌دارم
خوشه‌ چينان و دروگران را دوست می‌ دارم
محبت مردمان و آزادی آوازشان را دوست می ‌دارم
من راستی و درستی را دوست می ‌دارم

پس به آيندگان و نيامدگان بگوييد
او که دوست می‌دارد
دوست داشته خواهد شد
و او که بر مردمانش ستم کند
ديری نمی ‌رود که راه به دوزخ خواهد گشود


اندرز خوب

جوانی نزد انسانی وارسته رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست .

مرد او را به کنار پنجره برد و پرسید : پشت پنجره چی می بینی ؟

گفت : آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد .

بعد آیینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید : در این آیینه چی می بینی ؟

گفت : خودم را می بینم !

مرد گفت : دیگر دیگران را نمی بینی ؟ آیینه و شیشه ی پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده اند . اما در آیینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه بکار رفته که در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی !!!

این دو شیئ شیشه ای را با هم مقایسه کن . با شیشه دیگران را می بینی و به آنها احساس داری و محبت می کنی اما وقتی شیشه از نقره پوشیده می شود تنها خودت را می بینی .

پس تنها وقتی ارزشمند خواهی بود که شجاع باشی و آن پوشش نقره ای را از جلوی چشم هایت برداری تا بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...

خدایا !

خدايا !

مي بخشم كسانی را كه هر چه می خواهند

با من

با دلم 

با احساسم می کنند و مرا در دور

دست خودم تنها می گذارند ...

پروردگارا !

به من بياموز در اين فرصت زندگی ام آهي نكشم برای

كساني كه دلم را می شکنند .. .

خدايا !

می دانم وقتي ما را امتحان مي كني ، حواست به ما هست ...

پس مواظبمان هستی ...

يعني ولمان نكرده ای ...

يعني ما برايت مهم هستيم ...

و اين خيلي ارزشمند است !

توفیق درک این مهم عنایت فرما ... 


عشق

پیرمردی در ساحل دریا در حال قدم زدن بود .

به قسمتی از ساحل رسید که هزاران ستاره دریایی به خاطر جزر و مد در آنجا گرفتار شده بودند و دخترکی را دید که ستاره های دریایی را می گرفت و یکی یکی آنها را به دریا می انداخت .

پیرمرد به دخترک گفت : دختر کوچولو تو که نمی توانی همه ی این ستاره های دریایی را نجات بدهی !

آنها خیلی زیاد هستند ...

دخترک لبخندی زد و گفت : می دانم ...

ولی این یکی را که می توانم نجات بدهم و یک ستاره دریایی را به دریا انداخت و این یکی و به دریا انداخت و این یکی ... ...



الهی !

بارالهي ...

دوست بدار كسانی را كه دوستشان داريم

و نمي دانند

و حفظ بدار كسانی را كه دوستمان دارند

و نمي دانيم ...