پل

آن دم که در تنهایی غمگین خود اندیشه می کنم

و کبوتران سفید مغموم

بر فراز کاج ها به پرواز در می آیند

آن روز که انجیر خانه در احتضاری دراز می خشکد

و پرندگان مضطرب

از بلندی بام در آن خیره می شوند

آن دم که بر زخم های خویش می گریم

و تو در من می نگری

در می یابم که میان ما

اندوه

پلی ست استوار ...



عیب کار اینجاست

عیب کار اینجاست

که من " آنچه هستم " را با " آنچه باید باشم " اشتباه میکنم

 یعنی  :

 خیال میکنم

آنچه باید باشم

هستم

در حالیکه آنچه هستم

نباید باشم !



( شهادت حضرت امام محمد تقی علیه السلام  را تسلیت عرض می نمایم . )


همیشه !

همیشه کسانی که در هیچ کاری موفق نشده اند

می خواهند به آدم راه کار یاد بدهند.. .



اللّهمّ یا داحِی الْکعبهَ وَ فالِقَ الْحَبَّه ...

اگر تو در بزرگی شأن دحوالارض اندیشه نمایی حیرت‌زده خواهی شد. و از این‌جاست که انسان عارف و مراقب روز دحوالارض، در برابر همه این نعمت‌های گوناگون، شکری بر خویشتن واجب می‌بیند ...

روز بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است .

دحو به معنای گسترش است و منظور از دحوالارض این است که در آغاز ، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابی نخستین فراگرفته بود. این آب ها ، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند. از طرف دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین های مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع بوجود آمد. مجموع این گسترده شدن، دحو الارض نام گذاری می شود .

دحوالارض را به گسترش زمین از زیر کعبه تفسیر کرده‌اند .

امام رضا (ع) دراین باره می‌فرماید : روز بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) روز ولادت ابراهیم خلیل (ع) و عیسی مسیح‌ (ع) است و روزی است که زمین از زیر کعبه گسترده شده است .

همچنین نقل شده است که در چنین روزی حضرت آدم‌ (ع) به زمین هبوط کرده است و در روایتی است که در این روز قائم ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) قیام خواهد نمود .

 به گفته مفسرین ، آیه شریفه : وَالْاَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحیها؛ و زمین را بعد از آن با غلتانیدن گسترش داد ( نازعات ، 30 ) اشاره به دحوالارض دارد .

و نخستین برآمدگی نیز که آشکار شد ، کعبه بوده است .

در این‌باره در آیه دیگری به بیانی دیگر می‌خوانیم : وَهُوَ الَّذی مَدَّ الْاَرْضَ؛ و اوست کسی که زمین را گسترش داد . ( رعد ، 3 )

بی‌گمان دحوالارض، نماد مهرورزی و رحمت پروردگار به بندگان خویش و سرآغاز آمادگی و فروتنی کره زمین برای زندگی و سکونت آدمیان بر روی آن بوده است. از این رهگذر پاسداشت دحوالارض، پاسداشت انبوهی از نعمت‌های بی‌پایان خداست که به تدریج بر چهره زمین ساخته و پرداخته شده است تا انسان‌ها، با آرامش بر روی این کره خاکی زندگی کنند . 

توصیه‌های اهل‌بیت درباره پاسداشت روز دحوالارض و رعایت آداب و انجام دادن اعمال این روز، از اهتمام آنها به روز دحوالارض خبر می‌دهد. آنها مراقب فرارسیدن این روز بودند و چون فرامی‌رسید، یاران و اصحاب خویش را نیز از آن باخبر می‌ساختند .



آللاهیم ...

آللاهیم ... گوزل آللاهیم

فقط سنه من باش ایرم

دوشرم توپراق لارا گوز یاشلاریمی سجده لریمده تهجه سنه تقدیم الرم

سنسن دیلیمین اورگیمین و تمام اعضای بدنیمین ذیکری

سنی من سسلرم گوزل آدلاریوینان

فقط سنین الیوه من باخیرام

اورک سوزومی فقط سنه دییرم

سنسن کی در هر حالیده منه گوز سن

ای کریم آلله ای سمیع آلله ای بصیر آلله

گناه لارا دوشورم گینه منی حیفظ الیرسن

اطاعتینن چیخارام گینه منی ساخلیرسن

یولدان چیخارام گینه منی هیدایت الیرسن گینه منه روزی یتیررسن

ای رزاق آلله ای غفور آلله ای رحیم آلله ....



ترجمه :

خدای من ... خدای زیبای من

فقط برای تو سر بفرود می آورم

به خاک می افتم اشک هایم را در سجده هایم فقط به تو تقدیم می کنم

تو هستی ذکر زبان ، قلب و تمام اعضای بدنم

تو را من صدا می کنم با اسم های زیبایت

فقط چشم به دست بخشش تو دارم

حرف های دلم را فقط به تو می گویم

تو هستی که در هر حالی نگهدار منی

ای خدای بخشنده ای خدای شنونده ای خدای بینا

به گناهان آلوده می شوم دوباره من را حفظ می کنی

از اطاعتت سر پیچی می کنم دوباره من را نگه می داری

از را بدر می شوم دوباره من را هدایت می کنی دوباره به من روزی می رسانی

ای خدای روزی رسان ای خدای آمرزنده ای خدای مهربان ...


حسد

سه کس جایی نشستند و صحبت در گرفتند .

یکی گفت : حسد تو تا چه اندازه است ؟

گفت : من نخواهم که خیر به کسی رسانم .

دیگری گفت : تو مرد صالحی ، من نخواهم که کسی به کسی خیر رساند .

سومی گفت : شما فاضل ترین مردمانید !

من نخواهم که کسی به من خیر رساند ...



گل یا پوچ

نان مقدس است و نوازش

کدام گل است ؟

- این !

- پوچ ...

راستی اگر بدانی دوست من

نیمه شب پتو را که رویم صاف می کنی

خواب را از من گرفته ای

و اگر بدانی چقدر

به آفتاب و مورچه و زندگی سلام می کنم

می سرایم شاید به درون آیی

بعد آن همه تنهایی

آه !

باد های بیابان ، باران ، بهار ، ستاره ، خدا !

دلم که با خواندن گنجشکی شاد است ، شکسته ...

و تمامی راه ها در پیچ پیچ خود به هیچ می رسند

من آن شاه سفید تنهایم

که در هجوم مهره های سیاه

بی پناه مانده است ...



دوستت دارم

دوستت دارم

برای آن که هر حرف شعری شود

و هر نگاه نوازشی

و این به معنی پیروزی یا شکست نیست

دوستت دارم

برای آن که آرام سخن بگویم

تا او که کنارم نشسته ، خیال ببافد

کودکی از خواب نپرد

و کسی نگوید : در این جهان زیادی ست

به خاطر غریبه ها ، آنان که نمی شناسمشان

به خاطر دوستی ، که از کسانی دریغ شده

به خاطر عشق هایی که خواهم داشت

و به خاطر آن چیزها که هنوز نمی دانم

دوستت دارم ...



نیاز من ...

خدایا !

از من در گذر آنچه را از من بدان داناتری و اگر بار دیگر به آن باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد ...

خدایا !

آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای ...

خدایا !

ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ولی با قلب آن را ترک کردم ...

خدایا !

ببخشای نگاه های اشارت آمیز و سخنان بیفایده و خواسته های بی مورد دل و لغزش های زبانم را ...

خدایا !

ایمانم را کامل کن ٬ گناهانم را ببخشای و اراده ای ده که در برابر گناه توان ایستادگی داشته باشم ...

خدایا !

به تو پناه می آورم و خود و خانواده ام را به تو می سپارم . خود حافظ و نگهدارمان باش

و تمامی امور و تقدیرمان را به مصلحت و تبدیل به خیر بگردان ...



( ولادت حضرت امام رضا علیه السلام بر همگان مبارک باد ! )

همسرم ، ای عزیز جان !

فرشته ی مهر و زیبایی من

عشق جاویدان من

درتمام عمرم یک بار عاشق شدم و وابسته به کسی که برای داشتنش حاضرم از تمام نعمات و زیبایی های دنیا بگذرم ،

نبض حیات من

زیباترین لحظه های زندگی ام را صرف با تو بودن میکنم و شکفتن زیبایت را در چهارم مهر ماه تبریک میگویم ...

 بعد از عشق به خدا این قلب تنها برای تو می تپد

 تولدت مبارک !

و

زادروزت ، شیرین و نورآفرین باد !



خود درد !!!

چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهیشان ببینی باز می‌آیند،

باز سنگین و بی‌رحم می‌آیند و خود را روی تو می‌افکنند و گرد تو را می‌گیرند

و توی چشم و جانت می‌روند و همه ی وجودت را پر می‌کنند و آن را می‌ربایند
که دیگر تو نمی‌مانی، که دیگر تو نمانده‌ای که آن‌ها را بخواهی یا نخواهی !

آن‌ها تو را از خودت بیرون رانده‌اند و جایت را گرفته‌اند و خود تو شده‌اند،

دیگر تو نیستی که درد را حس کنی !

تو خود درد شده‌ای ...

 

پاییز و عشق

پرستوی قشنگم ...

بهتر می بود که مرا فرا نمی خواندی تا آنکه در ملال این غروب دیرگاه پاییزی ترکم بگویی !

بر این جاده در شامگاه پاییزی هیچکس رد پای مرا باز نخواهد گرفت .

در راه سفر بیمار گشته ام و رویاهای من بر دشت های خزان زده همچنان سرگردان است .

ای برگ های پاییزی که بر تپه ساران خزان زده فرو می ریزید ، یک زمان از جنبش و پرواز باز ایستید تا خانه ی دلدار را باز توانم یافت ...

خدایا !

ای فرشته ی نجات بخش !

رهکوره های کوهستان پاییزی را برگ های رنگین پوشیده است ، من که سرگردان راه های ناشناخته ام ، آیا محبوب خود را باز توانم یافت ؟

ای یار گمشده ام !

کوهستان ابر پوشیده را امروز هم به پای لرزان درنوردیدم و شکوفه ها را همه پراکنده یافتم ، اثری از تو نبود ...

پیکر خود را اگر چون دشت های پژمرده و پاییزی در نظر آرم ، این چنین که سوخته ام آیا امیدی می توان داشت که دیگرباره تو را ببینم و بهاران عشقمان باز گردد ؟

جوابم گوی ای پرستوی سفر کرده ...