شب
و من در زیر نور مهتاب و در کنار شب پره ها و شب بو ها برایت آرام عاشقانه می سرایم
یادم می آید کسی می گفت : مَثَل عاشق ، مَثَل آن ماهی است که در تور ماهیگیر دست و پا می زند
اما من آن درخت پیرم که در پاییز جوانه زده است و بوی طراوت و تازگی بهار را می دهد
زندگی ماشینی چقدر آدمها را از دیدن شب های نقره گون دور کرده است !
آن ستاره ای که دارد سوسو می زند ، انگار دلش مثل من برای دیدن تو شور می زند !
شب چقدر دوست داشتنی ست وقتی که تو را به یاد من می آورد
راستی یادت می آید آن شبها که با یک ستاره کوچک بر تن ماه ، نقاشی می کشیدم و می خندیدم ...
گاهی هم که تصویر اندوه بر سرم سایه می انداخت ، صدای گریه ام فرشته ها را بیدار می کرد !
امشب انگار ماه هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد
در کنار پنجره منتظر می مانم ، بیا !









سروران !