هنگامی که چشمانت را ندارم در تاریکی زندگی می کنم ...

و هنگامی که خنده هایت را ندارم در سکوت ...

مانند مومنی که کسی خدایش را کشته باشد ...

من دلیلی برای زندگی ندارم !

من به تو محتاجم ...

چون یک درخت به باران چون انسان به فراموشی چون تاریکی به روز ...

کاری نمی توانم بکنم چون عشق تو به من غلبه کرده است و من همواره به تو محتاجم ...

برای دانستن این که شب ها آسمان زیباست !

برای اینکه بهتر از آنچه هستم باشم !

برای اینکه بدانم زمان کوتاه است !

و من همواره به تو محتاجم ...