احسان
بر اثر آواز در ، روان گشتم تا بدانم کیست که در این باد و باران در کلبه ی من همی کوبد .
نیمه شب بود ، باد خشمناک می غرید و ابر مظلومانه می گریست .
او را گفتم : نام خویش بگوی ، کیستی که من تو را نشناسم ؟
پاسخ داد : مسکینی هستم و مسکینان را نامی خوشتر از بینوا نیست .
اکنون که از سرما جانم به لب رسیده است ، ای صاحب خانه از تو امید احسان دارم ...
گفتمش : صفا آوردی ای مسکین ، به درون آی ، باشد که از رنج سرما برهی !
و چون به درون آمد کاسه ای شیر به دستش دادم . پس آن گاه پیرهنی بیاوردم و پیش رویش نهادم
و به او گفتم : از جامه ات آب می چکد . برخیز و برکن تا به آتشش بخشکانیم ...
پس تکمه ی لباس وی بگشادم و پیراهن پر از سوراخش را از تن به در کردم .
هیمه ای چند بر آتش افزودم و جامه ی تار و پود از هو گسیخته را که بر رنگ آبی بود بر نیمکت آویختم .
از میان سوراخ های فراوان و ریز و درشت پیراهن او شعله ی آتش فروزان آنچنان می نمود که بر آسمانی آبی رنگ اختران بیشمار جلوه می کنند !
...
نیمه شب به خواب اندر فرشته ای را دیدم که سر به گوشم نهاده بود و می گفت :
تو به این احسان که به بینوایی روا داشتی از سوال ایزد به روز حشر برستی !
صدقه بدهید و احسان کنید زیرا ابر صدقه است که ژاله ی رحمت می بارد ...

نیمه شب بود ، باد خشمناک می غرید و ابر مظلومانه می گریست .
او را گفتم : نام خویش بگوی ، کیستی که من تو را نشناسم ؟
پاسخ داد : مسکینی هستم و مسکینان را نامی خوشتر از بینوا نیست .
اکنون که از سرما جانم به لب رسیده است ، ای صاحب خانه از تو امید احسان دارم ...
گفتمش : صفا آوردی ای مسکین ، به درون آی ، باشد که از رنج سرما برهی !
و چون به درون آمد کاسه ای شیر به دستش دادم . پس آن گاه پیرهنی بیاوردم و پیش رویش نهادم
و به او گفتم : از جامه ات آب می چکد . برخیز و برکن تا به آتشش بخشکانیم ...
پس تکمه ی لباس وی بگشادم و پیراهن پر از سوراخش را از تن به در کردم .
هیمه ای چند بر آتش افزودم و جامه ی تار و پود از هو گسیخته را که بر رنگ آبی بود بر نیمکت آویختم .
از میان سوراخ های فراوان و ریز و درشت پیراهن او شعله ی آتش فروزان آنچنان می نمود که بر آسمانی آبی رنگ اختران بیشمار جلوه می کنند !
...
نیمه شب به خواب اندر فرشته ای را دیدم که سر به گوشم نهاده بود و می گفت :
تو به این احسان که به بینوایی روا داشتی از سوال ایزد به روز حشر برستی !
صدقه بدهید و احسان کنید زیرا ابر صدقه است که ژاله ی رحمت می بارد ...

+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|