دلتنگت شده ام ...
وقتی دلم را به دست می گیرم تا تو را لمس کنم رنگین کمانی از دل بی قرار من تا حضور همیشگی تو پل میزند و بارانی با طراوت عاشقانه بر وجودم می بارد .
همیشه پنجره ی کلبه تنهایی ام به سمت شکوفایی دست های باسخاوت تو باز است .
گاهی یک کبوتر سفید بر لب این پنجره می نشیند و پاسخ این همه عاشقانه های ماندگار را برایم می خواند .
راستی تا یادم نرفته است بگویم که از چند وقت پیش شاید همان وقت که احساس کردم خوشبخت ترین عاشق روی زمینم می بینم زبان پرنده ها و گل ها را می فهمم .
دیروز حرفهای یک شاپرک را با خوشه انگور شنیدم ، امروز هم یک چلچله از زشتی مرداب برای سپیده صبح می گفت .
یاد زلال تو نسیمی ست که گندم زار خیالم را به رقص می آورد و عطر دوستت دارم را به مشام عشق هدیه می دهد .
و من به برکت حضور آفتابی ات همه چیز و همه کس را دوست دارم .
حالا که باز دلتنگت شده ام می خواهم از مزرعه چشمانم چند خوشه اشک تازه برایت بیاورم ...
+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|