دیدار
زود می خوابی
تا زمان را کوتاه کنی زود بر می خیزی تا روز را از ابتدا بچشی خود را در تمام آینه ها می بینی و بهترین لباس را می پوشی سنگ و آفتاب و مغازه همه مهربان هستند و درخت و کوچه و همسایه به شیشه های شیر و شمعدانی ها سلام می کنی به پرنده ها دانه می دهی و دلت مانند دل کودک شاد است و چون گنجشک ترانه می خوانی تمام کوچه ها و پنجره ها آوازت را می شنوند کنار دیوار خانه اش می ایستی تا آرام به نظر برسی در را می زنی برای چندمین بار و کسی در انتظار تو نیست ...
+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|