سلام به تو و به لحظه های سفیدپوش نیامده !

خوشحالم که تو را دارم و می توانم بی هیچ دغدغه ای به تو فکر کنم و نگاه ابریشمی ات را موقع نظاره ام تصور کنم

می گویند در قلب عاشق چیزهایی می گذرد که در قلب دیگران نمی گذرد

حال ، اگر عاشق مست باشد که دیگر چیزی فراتر از این می شود

اگر اینها درست باشد که هست ، به دلم برات شده است که به زودی سبزپوش و سربلند تو را خواهم دید !

برای آن روز نگاهم را در هاله ای از ابر خواهم پوشاند تا به پیشگاه تو تقدیم کنم

گاهی با خود می گویم : این چندمین بهار است که می آید و در کنار این بنفشه ها انتظار حضورت را می کشم

چقدر این درختان بوی سبزی کلام تو را می دهند

و پلکهای پنجره چقدر دوست داشتنی می شوند وقتی که هوای تازه آمدنت را به صورتم می پاشند

حالا دیگر این محبوبه های شب هم بی تابی مرا درک کرده اند که این چنین فضا را معطر کرده اند ...