طعم شورانگیز حرف هایت شنیدنی است 

چقدر بی تاب شنیدن صدایت هستم ! 

یادت می آید پیش تر ها گفته بودم از هر چیز می توانم صدایت را بشنوم 

حتی از برگ های خشک کاخ همسایه !

نمی دانی چقدر به شوق می آیم وقتی طنین کلام مهربانت در دلم جوانه می زند 

و نیلوفرانه در همه وجودم قد می کشد ...

از تو چه پنهان که امروز هوای شعر به سرم زده است 

به همین خاطر دوست دارم برایت باران شوم 

ببارم و در همه ی خیابان های شهر جاری شوم 

دلم می خواهد غبار از تن میخک ها و شب بوها بگیرم 

و بر لبهای آفتابگردان ها لبخند بکارم ...