زیر باران
چقدر با عجله می روی
این طوری خیس می شوی !
کمی نرم تر قدم بردار
یعنی حرف های مرا نشنیده می روی ؟
می خواهی حرف های دلم را موریانه ها بخورند ؟
به این خاک باران خورده قسم ، به اندازه چند قرن سکوت حرف های تازه به تو بدهکارم
اگر کمی حوصله کنی بعد از این باران می توانی تصویر مهربانی خدا را در آینه های باغچه مان ببینی
امیدوارم از این حرفم دلگیر نشوی
ولی دیشب که دلم گرفته بود از تو برای ماه ، گلایه کردم ...
ماه از شنیدن حرف هایم قطره اشکی شد و بر گونه ام لغزید
نمی دانم تا کی باید با شانه هایی لرزان و دستانی که دیگر به سقف اتاقم نمی رسند برای تو ستاره بچینم
کاش زودتر از مناره مسجد صدای آشنا بلند شود
و به صف عشاق اضافه شوم
این باران که بند بیاید می توانی بروی ...
+ نوشته شده در ساعت توسط بشار
|