امروز نشستم

با ده انگشت عقلم

میزان درد تو را محاسبه کنم

پس اندیشیدم !!!

تو درد ها را

از گوشه ی تاریک ترین دریا ها

تا اوج روشن ترین ستاره ها

در هر لحظه می خوانی ...

اما ...

اما نازکترین قلب دنیا را در سینه پنهان کرده ای

هر چه کوشیدم نفهمیدم

این درد و این سینه

ضرب در هم چه می شود

اما به عمق خجالت خود پی بردم

که چه قدر تا کنون

این نازک را شکسته ام ...

چه قدر و چه قدر ...